یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی
برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه
و بهت بخنده ...
گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟
گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...
گفتم یه خواهش دارم ؛
وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...
گفتی به چَشم ...
حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...
و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی
سلام...
احساس می کنم یه جوریایی هم دردیم... برو تو وب لاگم تا به این موضوع پی ببری...حتی یه سری از مطالب ما هم مثل هم هستش...
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
کاش میشد دارو باشیم نه زخم کاری نه نمک..قطره ابی باشیم رو قلب خشک پر ترک...
واسه عشق و عاشقی توو سختی اش کم نزاریم...
واسه ی خودمون ادمی باشیم نه آدمک..!
خیلی میگن که عاشقی رو دیدار بدونیم..
ام من میگم که عشق و طرح رو دیوار ندونیم..
من میخوام که مثل موج نباشم..اما بمونم..
کاش میشد توو عین سختی بازم عاشق بمونیم...!!