قلب تنها

عاشقانه

قلب تنها

عاشقانه

یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی

 برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه

و بهت بخنده ...

گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟

 گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...

گفتم یه خواهش دارم ؛

وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...

گفتی به چَشم ...

حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...

 و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی

نظرات 3 + ارسال نظر
عسل شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.tanhai68.blogsky.com

سلام...
احساس می کنم یه جوریایی هم دردیم... برو تو وب لاگم تا به این موضوع پی ببری...حتی یه سری از مطالب ما هم مثل هم هستش...

بانوی ماه شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ب.ظ http://banooyemah.blogsky.com


سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...

سیامک پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:58 ق.ظ http://www.xplod-ss.blogsky.com

کاش میشد دارو باشیم نه زخم کاری نه نمک..قطره ابی باشیم رو قلب خشک پر ترک...
واسه عشق و عاشقی توو سختی اش کم نزاریم...
واسه ی خودمون ادمی باشیم نه آدمک..!
خیلی میگن که عاشقی رو دیدار بدونیم..
ام من میگم که عشق و طرح رو دیوار ندونیم..
من میخوام که مثل موج نباشم..اما بمونم..
کاش میشد توو عین سختی بازم عاشق بمونیم...!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد