قلب تنها

عاشقانه

قلب تنها

عاشقانه

مدت هابود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم.

اما نتوانستم.

                 دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری این راز

را در چشمان عاشقم بخوانی.ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی

تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم.

ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم

                                                   دیدم نوشتم                        

   "با تمام وجود دوستت دارم"

گناه من سنگین تر از چشمای تو نیست


گناه من سنگین تر از نگاه تو نیست


گناه من عاشق تو بودن است


گناه تو دل از من ربودن است


گناه من برای تونوشتن است


گناه تو برای من خواندن است


گناه ما بدون هم مردن است


گناه ما عاشق هم بودن است


 

حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم، چون ازت خبر نداشتم

حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم

حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم

حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو ، تو خواب

حیف با وفایی من، حیف عشق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که ، توی پاییز به تو دادم

حیف فرصت های نقرم ، حیف عمرم و دقیقه م
حیف هرچی به تو گفتم ،راس راسی حیف سلیقه م

حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده
حیف احساس طلاییم ، حیف این عشق و عقیده

حیف شادی توی روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود

حیف جمعه های دلگیر ، حیف شنبه های رنگی
حیف اون روز که نوشتم ، چشای به این قشنگی

حیف فکرایی که کردم واسه جستن بهونه
حیف عشقی که کسی نیس حالا قدرشو بدونه

حبف اون همه قسم ها که به اسم تو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون که طاقت نیاوردم

حیف اون کسی که دائم عاشقم بود توی رویا
حیف که تو از راه رسیدی اون و دادمش به دریا

حیف چیزی که ندارم ،حیف ذوقی که نکردی
حیف گرمایی دستم که سپردمش به سردی

حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز ،حیف واژه خیانت

حیف اون همه دعاهام، واسه ی تو شب یلدا
حیف اون چیزی که گم شد ، دیگه هم نمی شه پیدا

حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستاره
حیف اون حرفا که گفتی ، گفتم اشکالی نداره

حیف چشمایی که گفتم با تو با لبای خندون
حیف آرزوی دیدار ، با تو بودن زیر بارون

عاشقی

 یعنی اسیر دل شدن... با هزاران درد و غم یکی شدن...

عاشقی

یعنی طلوع زندگی... با صداقت همنشین گل شدن...

عاشقی

 یعنی که شبها تا سحر... غرق در دنیای رویاها شدن...

عاشقی

 یعنی تحمل،انتظار... مثل ماه آسمون تنها شدن...

عاشقی

 یعنی دو دیده تا ابد... پر ز گوهرهای دریایی شدن...

عاشقی یعنی...

دوستت دارم

 

لحظه ای که اسمت را بر زبان می آورم

 

دوستت دارم

 

زمانی که دستت، دستانم را می فشارد

 

دوستت دارم

 

زمانی که در کنار هم آینده ای مبهم را ورق می زنیم

 

و زمانی که از همان لحظه ها پلی می سازیم برای دوست داشتن

 

دوستت دارم

 

زمانی که در کنار هم نشسته ایم و گوییکه هیچگاه خیال برخاستن نداریم

 

دوستت دارم

 

و لحظاتی که با تو هستم همانند زدن پلکی سپری می شود

 

گمان کنم که این عشق است

 

و همان لحظه ای که دستم در دستان توست

 

لحظه عاشقی....

یه روز عشقت رو دزدیدم

و برای اینکه جاش مطمئن باشه

اون رو تو قلبم قایم کردم

 اما نمیدونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری

قلبم رو میشکنی

یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی

 برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه

و بهت بخنده ...

گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟

 گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...

گفتم یه خواهش دارم ؛

وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...

گفتی به چَشم ...

حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...

 و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی

نمی بخشمت ....

بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ....

بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی ....

نمی بخشمت ....

 بخاطر دلی که برایم شکستی .... ..

بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی .....

نمی بخشمت ....

 بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی .....

بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی ....

 و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

غروب شد خورشید رفت

 آفتابگردان به دنبال خورشید می گشت

 ناگهان ستاره ای چشمک زد .......

آفتابگردان سرش را پایین انداخت......

آری گلها هیچوقت خیانت نمی کنند...............

با خودم عهد بستم باردیگرکه تورا دیدم

، بگویم ازتودلگیرم

 ولی بازتورا دیدم و

گفتم: بی تومیمیرم