قلب تنها

عاشقانه

قلب تنها

عاشقانه

پروردگارا!!! بار دیگر امده ام تا از گلستان معطر اجابتت شکوفه ی نیاز بچینم

 

امده ام تا در امواج رحمتت غرق شوم

 

اخر تنهایم و از راه مانده

 

پس افتاب رحمتت را از من باز مگیر ودرسحرگاهان که خالصانه تو را می

 

 خوانم ندای بی کلامم رو پاسخ بده

 

خدایا!!! من از پستی و پلیدی گریزانم

 

می خواهم پاک باشم محتاج یاری و توفیق تو هستم

 

خدایا!!! ان روز ها قلب من حرم خلوت تو بود و اینکان همه شعمی که که در

حرم دل افروخته بودم

 

با تند باد هوا و هوس به خاموشی گراییده

 

من مانده ام وقلبی تاریک اما شکسته

 

می خواهم بگریم اما اشک دیگربه مهمانی چشمانم نمی اید

 

تنم خسته و روحم رنجورگشته است

 

مانند پرنده ای در قفس خانه زندانی شده ام

 

هر روز ارزوی ازادی می کنم

 

خداوندا از تو یاری می طلبم تا بتوانم در امواج خروشان

 

 تمنای نفسانی

 مقاومت کنم


عزیزم  سلام یه چیزی بیا بی وفا شیم

دوست دارم که ما یه جوری از هم جدا شیم

 

فکر شو کردم دیدم واسی چی دیوو نه شیم

بهتره ما هم مثل تمام عاقلا شیم

 

هدف من و تو از حرفای زیبامون چیه

کاشکی تصمیم بگیریم با یکی اشنا بشیم

 

می دونی دیدم نمیشه من و تو با هم باشیم

هر کدوم باید بریم دوباره مبتلا بشیم

 

ما دو تا اسیر یکدیگر شدیم یه جور بد

کاش فراموش کنیم ازدست هم رها بشیم

 

دور شدیم از حرفای روزای اشناییمون

سخته اما بیا باز مث غریبه ها بشیم

 

ستاره خواستم بچینم دیگه دستم نرسید

ما باید نزدیک تر از این به ستاره ها بشیم

 

یه چیزی مث یه شک من و رها نمیکنه

بیا امشب من و تو غرق یه دعا بشیم

 

فکر شو کردی دیگه خدا ما رو دوست نداره

بیا باز بنده ها عزیز واسه خدا بشیم

 

خواستم امتحان کنم ترو ببینم چی میگی

بیا به هر چی بود توی شعر بی اعتنا باشیم

 

 

سلام به نازنینی که دیروز عاشقیمان مرابیش از غرورش دوست می داشت

اما امروز عاشقی که بالا رفتن از صخره ها کمی دشوار تر است

غرورش را بیش از من دوست دارد

هراسی نیست ما دل و دیده سپردیم به طوفان و بلا

 

مدت هابود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم.

اما نتوانستم.

                 دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری این راز

را در چشمان عاشقم بخوانی.ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی

تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم.

ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم

                                                   دیدم نوشتم                        

   "با تمام وجود دوستت دارم"

گناه من سنگین تر از چشمای تو نیست


گناه من سنگین تر از نگاه تو نیست


گناه من عاشق تو بودن است


گناه تو دل از من ربودن است


گناه من برای تونوشتن است


گناه تو برای من خواندن است


گناه ما بدون هم مردن است


گناه ما عاشق هم بودن است


 

حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم، چون ازت خبر نداشتم

حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم

حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم

حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو ، تو خواب

حیف با وفایی من، حیف عشق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که ، توی پاییز به تو دادم

حیف فرصت های نقرم ، حیف عمرم و دقیقه م
حیف هرچی به تو گفتم ،راس راسی حیف سلیقه م

حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده
حیف احساس طلاییم ، حیف این عشق و عقیده

حیف شادی توی روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود

حیف جمعه های دلگیر ، حیف شنبه های رنگی
حیف اون روز که نوشتم ، چشای به این قشنگی

حیف فکرایی که کردم واسه جستن بهونه
حیف عشقی که کسی نیس حالا قدرشو بدونه

حبف اون همه قسم ها که به اسم تو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون که طاقت نیاوردم

حیف اون کسی که دائم عاشقم بود توی رویا
حیف که تو از راه رسیدی اون و دادمش به دریا

حیف چیزی که ندارم ،حیف ذوقی که نکردی
حیف گرمایی دستم که سپردمش به سردی

حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز ،حیف واژه خیانت

حیف اون همه دعاهام، واسه ی تو شب یلدا
حیف اون چیزی که گم شد ، دیگه هم نمی شه پیدا

حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستاره
حیف اون حرفا که گفتی ، گفتم اشکالی نداره

حیف چشمایی که گفتم با تو با لبای خندون
حیف آرزوی دیدار ، با تو بودن زیر بارون

عاشقی

 یعنی اسیر دل شدن... با هزاران درد و غم یکی شدن...

عاشقی

یعنی طلوع زندگی... با صداقت همنشین گل شدن...

عاشقی

 یعنی که شبها تا سحر... غرق در دنیای رویاها شدن...

عاشقی

 یعنی تحمل،انتظار... مثل ماه آسمون تنها شدن...

عاشقی

 یعنی دو دیده تا ابد... پر ز گوهرهای دریایی شدن...

عاشقی یعنی...

دوستت دارم

 

لحظه ای که اسمت را بر زبان می آورم

 

دوستت دارم

 

زمانی که دستت، دستانم را می فشارد

 

دوستت دارم

 

زمانی که در کنار هم آینده ای مبهم را ورق می زنیم

 

و زمانی که از همان لحظه ها پلی می سازیم برای دوست داشتن

 

دوستت دارم

 

زمانی که در کنار هم نشسته ایم و گوییکه هیچگاه خیال برخاستن نداریم

 

دوستت دارم

 

و لحظاتی که با تو هستم همانند زدن پلکی سپری می شود

 

گمان کنم که این عشق است

 

و همان لحظه ای که دستم در دستان توست

 

لحظه عاشقی....

یه روز عشقت رو دزدیدم

و برای اینکه جاش مطمئن باشه

اون رو تو قلبم قایم کردم

 اما نمیدونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری

قلبم رو میشکنی

یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی

 برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه

و بهت بخنده ...

گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟

 گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...

گفتم یه خواهش دارم ؛

وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...

گفتی به چَشم ...

حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...

 و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی